حماسه مُنار - بانوی عصمت
پایگاه فرهنگی شهرستان اندیکا
پایگاه اطلاع رسانی اندیکا

سروده: دکتر حافظ حاتمی

(1)

غروبِ غم انگیزِ غیرت رسید[1]

وُ یک‌باره

گِره زد حماسه و شرم را به

بلوط مُنار و رگِ[2] رنگی‌اش

وُ خونِ ستیزة خشک عمو زاده‌ها[3]

دگر بار به شطّ شوم شیمبار[4]

دگرگونه طرحی بست

و پیش از طلوع

حماسه و عشق و سوگ‌

طلوع کرد

(2)

مُنار از تو آموخت سُتْواری‌اش

وُ کَینوک[5]، زُمُخت و سِتیهنده، ایستاده بر جا

و مردان ایل و تبارت

زِ هر لَنگ و بابی و تیره[6]

بلندای زرده و پهنای لالی[7]

که هرگز زِ شیران نگردیده خالی

بخوانند اسطوره‌ات را

حماسه‌سرایان

بسازند و در سوگ گُردآفریدی دگر

یگانه سوارِ دلیر و نگهبانِ مرز شرف

چو دُرّی نهفته به قاب صدف[8]

بسوزند

(3)

چه نامم تورا؟

بنامم تو را آنْدرُماک[9]؟ / تُرویْ‌بیوة معبدِ آپولون؟

بخوانم که شیرینِ آزِ پسر خوانده‌ای[10]؟

بگویم که لیلای[11] مغموم جهل و تعصّب؟

 

خدابس[12]؟

چهارشنبه‌ْبیست و یکم زیده‌ای؟

فتاده به چاه هوس‌های رنگی

تو پاکی

تو بی مریمی[13] آهنین بانویی

تو دیمه[14] وُ هر چشمه‌ْرودی

تو خواناترین جملة هر کتابی

تو زیباترین واژة هر سرودی

(4)

رسیده دستِ خون[15] و نرد می‌باخت

نگاهش پیش و پس را چاره می‌ساخت

مُنار و دیوِ دیوارش فرا رو

زِ پس، عفریت و ننگی[16] اسب می‌تاخت

سیاهیْ‌بَرده‌ای بی چشم و بی رو

چو کَفتاری کمین صیدِ آهو

سرای شرم را پرده دریده

پیِ غارتگری این‌سو و آن‌سو

(5)

سرِ کوهِ مُنار اَوری سیاهه

وِ هر جا ری کنم، دال و قِلاهه

گِرِه معصوم‌علی بُهونِه بَهونَه

خدا آدین‌علی[17]زی‌تَر بیاهه[18]

Sare é koh é Monär, avriï siyähe

Ve har jä konom, däl u qeläheh

Gereh MasomAli buhne bahÜnah

Khodä ädinAli zï tar biyähe

اَلَنگو، گوشواره، هر چی دارُم

همه دار و نِدارُم سی تو یارُم

اَیَر چپ وُم نِیَشتی، تَش وِنُم خُم

بِسوزُم چی کِپَر، دیلَق وِرارُم[19]

alangÜ, gÜŠväreh har chï därom

hameh där u nadärom, si tu yärom

ayar chap vom nïaŠtï, taŠ venom khom

be sÜzom chï kapar, dïlaq verärom

لَلا لا لا، بِخَوسه رو عزیزم

اَلا زنگین کُشُم، گوشتش بریزُم

کُرُم! دردِت خُورُم، دَورِت بگردُم

وِ جا خرسا بگو خینُم بریزم[20]

La lä lä lä bekhavse rÜ azïzom

Alä zangïn koŠom, gÜŠteŠ berïzom

Korom dardet khorom, dawret begardom

Ve jä kharsä, begÜ khïnom berizom

لَلا لا لا، کُرُم تَهدَس بَلیته[21]

لَلا لا لا کُرُم نونِس تَلیته

نترسی تیله گرگم، دا نَمُرده!

الا زنگیْن بُوین مین خین چه پیته[22]

La lä lä lä korom tahdas balïte

La lä lä lä korom nones talïte

Natarsï tile gorgom, dä namorde

Alä zangïn bowïn, mïn khïn ipite

(6)

حماسه چو با عشق پیوند خورد[23]

بینداخت جسم و روان را سپرد

روانش همان کبک آ بهمن است

به تاراز و هر‌جای زرده، تن است

فعولن کنار مفاعیلن است

نو و کهنه آخر به یک‌جا نشست

لُری دست داده به لفظ دَری

بگویند شرحی زِ بی ماه‌پری[24]

 

 

                                             



[1]. سوگ‌نامه یا تراژدی بانوی مُنار. سال (1215. ش= 1252.ق) جنگی داخلی بین دو خانِ بزرگ دورکی و بهداروند بختیاری در‌گرفت. بی بی ماه پری (بانوی مُنار) و بردرانش در سپاه جعفر قلی خان دورکی بودند. در ادامة جنگ و برادرکُشی، درگیری در منطقة رَگ مُنار، شدّت یافت. در سپاه جعفر قلی خان بهداروند، سواری اجنبی یا غیر بختیاری بود که با گستاخی و بی شرمی تمام، قصد آزار بانوی منار را داشت. این بانو برای دفع شرّ اجنبی، حاضر شد تمام جواهراتش را به او ببخشد. اصرارِ اجنبی بر آزار و گناه ادامه داشت و تقریباً بُن‌بستی برای این بانوی نژاده، عفیف و با شرم ایجاد شد. سرانجام تصمیم گرفت با پایان دادن به عمر خود، هم‌زمان حماسه و تراژدی فداکاری و نجابت را رقم بزند. پسرکوچکش، معصوم‌علی، را محکم با مَینا (از پوشاک زنان بختیاری) به درخت بلوطی بست و خودش را از کوه منار به پایین پرتاب کرد.   

[2] . رگِ مُنار و به صورتی ایهام‌گونه، رگ و آوند بلوط و حتّی رگ یا عصب قهرمان داستان، تداعی می‌شوند.

[3] . بسیاری از جنگ‌های خانان بختیاری، داخلی و میان عمو زاده‌ها و یا میان هم‌تبارانِ هفت لنگ و چهار لنگ بود و متأسفانه بدون دلیل و توجیه منطقی.

[4] . دشت شیمبار، پایین دست کوه منار؛ محلّ حوادث بسیار تلخ و ناگوار در حافظة بختیاری‌ها است.

[5] . از قلّه‌های مرتفع زردکوه

[6] . ظاهراً از عصر صفویه، تقسیم‌بندی اجتماعی ایل بختیاری به دو گروه بزرگ هفت لنگ و چهار لنگ صورت گرفته‌است و هر کدام از اینها هم به چند باب و هر باب نیز به چند تیره و... دسته‌بندی می‌شود.

[7] . یکی از شهرستان‌های گرمسیری ایل بختیاری در نزدیکی مسجد سلیمان

[8] . تعبیر درّ در صدف را از شعر زیبای حسین پژمان بختیاری با عنوان شهید عفّت وام گرفته‌ام.

[9] . آندروماک، همسر بزرگ‌ترین قهرمان تُروی یا تُروا، هکتور است. وقتی آشیل، هکتور را کشت، یکی از دوستان یا نزدیکان این قهرمان یونی یا آخایی، از آندروماک خواستگاری کرد. او هم به شرط تکفّل پسرش، آستیناکس، پذیرفت. با این شِگرد، پس از اخذ سند تکّفل فرزند، در معبدی خودکشی کرد.

[10] . شیرویه، پسر خسرو پرویز و فرزند ناتنی شیرین است که پس از قتل پدر، از نامادری؛ یعنی شیرین، خواستگاری کرد. شیرین هم با وعدة دروغ به او، ترجیح داد که در معبدی خودکشی کند.

[11] . داستان عشق نافرجام لیلی بنت ملوح یا لیلا به مجنون یا قیس عامری و نادیده گرفتن دل‌باختگی این دو، ازدواج ناخواسته و تحمیلی لیلی با ابن سلام  را رقم زد که درادامه دِق کردن و مرگ لیلی به تبع آن، مرگ زودهنگامِ مجنون را در پی داشت. این داستان نمونه‌ای بسیار زیبا ازعشق پاک و خونین، معروف به عشق افلاطونی یا حبّ العذری است.

[12] . ظاهراً ازدواج خدابس هم بنابر مصلحت و خواستة بزرگان و به‌نوعی اندیشه‌های مردسالارانه صورت گرفت. این شد که ازدواج ناخواستة او، بیش‌تر از شش ماهی هم دوام نیاورد والبتّه در ادامه، خدابسِ قربانیِ من می‌گویم‌های مصلحتی و زورمدارانه و از ‌طرف دیگر فریفتة میل و هوس‌های سرکش، درمانی بدتر از درد را برگزید که به ماجرای تلخ و دردناک پایانِ زود هنگامِ عمرش مُنجر شد. بنا بر آن‌چه در ادبیات و فرهنگ عامّه وجود دارد، برنامة فرار خدابس و عبده محمّد (عبد ممد لَلری) در یک روز چهارشنبه، بیست و یکم از ماه قمری انجام شد؛ با توجّه به ترکیبی از دانش اخترشناسی، کف‌بینی و رمّالی و باورهای خرافی، در فرهنگ برخی از مردم ایران نحس و شوم است.

[13] . عنوان بانوی آهنین را آلمان‌ها به بی بی مریم بختیاری داده‌بودند.

[14] . از چشمه‌های زلال و شفاف در حومة چِلگِرد، مرکز شهرستان کوهرنگ. به‌طور کلّی چشمه و به تبع آن، چشمة دیمه، نماد یا رمز پاکی، بی آلایشی و زایندگی است.

[15] .  اصطلاحی است  در بازی نرد. بازی آخرین نرد است که کسی همه چیز را باخته باشد و دیگر چیزی نداشته، گرو بر سر خود یا یکی از اعضای خود بسته باشد و حریف ششدر کرده و او را بر هفده کشیده باشد. (با تلخیص از لغت‌نامة دهخدا)

[16] . عفریت و ننگ و سیاهیْ‌برده، عنوان‌هایی برای سوار اجنبی است.

[17] . حرف ع = عین معصوم‌علی و آ دین‌علی در تلفّظ لُری و در تقطیع ساقط است. معصومَلی و آدینَلی

[18] . بالای کوه منار، ابری سیاه‌ رنگ است. هر جایی می‌نگرم، تنها لاشخور و کلاغ می‌بینم. معصومعلی (نام پسر بانوی منار) بهانة پدرش را می‌گیرد. خدایا پدرش (آدینعلی) را زودتر برسان.

[19] . دست‌بند (دستاورنجن) و گوشواره و تمام دارایی‌ام، را به تو می‌دهم. امّا اگر بخواهی نگاه چپ یا نگاه از سرِ خشم و غضب و امیال نفسانی کنی، خودم را آتش می‌زنم  و مانند کَپَر یا خانة چوبی عشایری، سخت و مُهلک می سوزانم.

[20] . لالا لا لا بخواب فرزند عزیز و دوست‌داشتنی. الا (علاء) زنگی از کهن الگوها یا آرکی تایپ و شخصیت منفی اغلب افسانه‌های عامیانه است. دشمن نا به‌کار را می‌کشم. گوشتش را برایت کباب می‌کنم. پسرم! فربانت شوم. پروانة شمع وجودت گردم. به جای اشک، خون برایت می‌ریزم.

[21] . بلیت= بلوت (بلوط)؛ املای این واژة با حرف (ت) بهتر و درست‌تر است؛ هر چند املای آن به صورت بلوط رایج است. 

[22] . لالا لا لا، گهوارة پسرم چوب بلوت است. لالا لا لا، همه‌چیز خوب اوضاع بر وفق مراد پسرم است. (البتّه برای دل‌داری پسر، این‌گونه می‌گوید.) پسر بی‌باک و شجاعم! ترس به دل راه نده، هنوز مادرت  زنده است. به زودی دشمن بد کُنش را در خونش غلطان می بینی.

[23] . در این اثر، هم حماسه و عشق و سوگ‌نامه یا تراژدی با هم گره خورده‌است و هم شعر نیمایی و حتّی نیمایی آزاد با اندک تغییر در وزن و زحافات عروضی، و هم‌چنین شعر سنتی در بحر متقارب (متناسب با حماسه) و بحر هزج (متناسب با تغزل و عشق) آمیخته شده‌است. مهم‌تر از آن هم‌نشینی شعر رسمی فارسی و اشعار زبان لریِ بختیاری است.

[24] . بی یا بی بی ماه‌پری، بانوی مُنار و قهرمان این سروده است. حرف (ه) بی ماه‌پری در تلفّظ لُری و در تقطیع ساقط است. بی ماپری.

 


این صفحه را به اشتراک بگذارید

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: یک شنبه 1 تير 1399برچسب:,
ارسال توسط

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 78
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 231
بازدید ماه : 1318
بازدید کل : 81770
تعداد مطالب : 175
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1